¶¶ من همه اسباب بازی هایم را بیرون آوردم ¶¶ وقتی دوست پسرم از سر کار آمد باید مرا می دیدی ¶¶)
دیما| 50 چند روز قبل
این یک داستان متفاوت است.
ایندرپال| 36 چند روز قبل
دانش آموزان وقتی به خانه معلم آمدند سر امتحان بودند. صحبت می کردند و اندام جوان لطیف خود را به نمایش می گذاشتند. سپس تصمیم گرفت هر کدام را در دهان لعنت کند، اما در همان زمان. در حالی که یکی را کباب می کرد، دیگری همیشه آنجا بود و نوازش می کرد و تشویق می کرد. مربی، به هر حال، احمق نیست - او دختران را در الاغ خود دارد، به طور مقعدی، زحمتی برای تمرین طولانی مدت ندارد.
عالیه من این مدلها رو میشناسم
¶¶ من همه اسباب بازی هایم را بیرون آوردم ¶¶ وقتی دوست پسرم از سر کار آمد باید مرا می دیدی ¶¶)
این یک داستان متفاوت است.
دانش آموزان وقتی به خانه معلم آمدند سر امتحان بودند. صحبت می کردند و اندام جوان لطیف خود را به نمایش می گذاشتند. سپس تصمیم گرفت هر کدام را در دهان لعنت کند، اما در همان زمان. در حالی که یکی را کباب می کرد، دیگری همیشه آنجا بود و نوازش می کرد و تشویق می کرد. مربی، به هر حال، احمق نیست - او دختران را در الاغ خود دارد، به طور مقعدی، زحمتی برای تمرین طولانی مدت ندارد.
شلخته ها در اومسک کجا هستند؟
Norm prrdlaa
لعنتی، آنقدر داغ است که می خواهم به او لعنتی بزنم